محل تبلیغات شما

سردار سپاه اسلام شهید جواد عنایتی





بسم الله الرحمن الرحیم
ملّت عزیز ایران!
سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد. دیشب ارواح طیّبه‌ی شهیدان، روح مطهّر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند. سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدانهای مبارزه با شیاطین و اشرار عالم و سالها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رسانید و خون پاک او به دست شقی‌ترین آحاد بشر بر زمین ریخت. این شهادت بزرگ را به پیشگاه حضرت بقیّة‌الله‌ ارواحناه‌ فداه و به روح مطهّر خود او تبریک و به ملّت ایران تسلیت عرض میکنم. او نمونه‌ی برجسته‌ای از تربیت‌شدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود، او همه‌ی عمر خود را به جهاد در راه خدا گذرانید. شهادت پاداش تلاش بی‌وقفه‌ی او در همه‌ی این سالیان بود، با رفتن او به حول و قوّه‌ی الهی کار او و راه او متوقّف و بسته نخواهد شد، ولی انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست پلید خود را به خون او و دیگر شهدای حادثه‌ی دیشب آلودند. شهید سلیمانی چهره‌ی بین‌المللی مقاومت است و همه‌ی دلبستگان مقاومت خونخواه اویند. همه‌ی دوستان -‌و نیز همه‌ی دشمنان- بدانند خطّ جهاد مقاومت با انگیزه‌ی مضاعف ادامه خواهد یافت و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است. فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است ولی ادامه‌ی مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی کام قاتلان و جنایتکاران را تلخ‌تر خواهد کرد.

ملّت ایران یاد و نام شهید عالی‌مقام سردار سپهبد قاسم سلیمانی و شهدای همراه او بویژه مجاهد بزرگ اسلام جناب آقای ابومهدی المهندس را بزرگ خواهد داشت و اینجانب سه روز عزای عمومی در کشور اعلام میکنم و به همسر گرامی و فرزندان عزیز و دیگر بستگان ایشان تبریک و تسلیت میگویم.
سیّدعلی ‌ای
۱۳دی‌ماه ۱۳۹۸


جواد خیلی به خوابم می آید ولی وای از دست این حافظه درب و داغون که بعضا همه خواب و گاهی بخش زیادی از آن از یادم می رود .
دیشب  هم جواد به خوابم آمد . در بیدگل بود و با همان پیراهن 2 جیبی که بیشتر اوقات به تن داشت . مقدمه صحبتهایمان یادم نیست که چه گفتیم ولی از اینجا یادم می آید که من منتقدانه به جواد گفتم که کی می خواهید از جنگ و دفاع مقدس برای ما جنگ ندیده ها بگوئید و بنویسید و دوباره جواب یادم نیست . او حرکت کرد تا از یک درب نرده ای آهنی وارد جائی مثل یک باغ شود و البته وارد شد و دستش هنوز به درب بود که به او گفتم راستی در جبهه یک اسم مستعار (اسمی که معمولا پشت بی سیم همدیگر را صدا می کردند ) داشتی و خودم اسمی را گفتم که اشتباه بود . همانطور که دستش به درب باغ بود رو به من کرد و یک جمله با کلمات زیاد گفت که من فقط نام فاطمه اهرا را یادم مانده . مثل این جمله ،  اسم مستعار من یاور فاطمه زهراء سلام الله علیهاست . گفتم چرا جمله به این بلندی را به عنوان اسم مستعار انتخاب کرده ای ، ولی او  دیگر رفته بود .
کربلای شلمچه امسال هم به طرف پنج ضلعی و کانال هفت دهنه خیره شدم و در غروب آفتاب یاد جواد افتادم .

http://s5.picofile.com/file/81795076/javad_64_.jpg

http://s5.picofile.com/file/81795092/javad64.jpg

وفات بانوی محترمه وصبور ، حاجیه خانم صلاحی پور ، مادر سردار شهید جواد عنایتی و خواهر فرمانده شهید عباس صلاحی پور که افتخار مادری و خواهری این دو دلاور رشید را با خود به همراه داشت ، به خانواده محترم عنایتی و صلاحی پور ، تسلیت عرض نموده و صبر برای بازماندگان و اجر همجواری با این شهیدان را برای این مادر فداکار از درگاه خداوند خواهانم .  

http://s1.picofile.com/file/7980436341/javad_madar.jpg

http://s3.picofile.com/file/7980436448/javad_baba.jpg

http://s2.picofile.com/file/7980436555/javad_madar1.jpg

دوشنبه 24-3-61
چندروزی بود که به دلیل درگیری با امتحانات آخر سال خیلی از حال و روز دوستان و اخبار جنگ خبری نداشتم و به همین خاطر امروز رفته بودم بسیج . دوستان را در آنجا دیدم و گفتند ما داریم می رویم ، نمی آئی ؟ گفتم مگر اعزام است ؟ گفتند آره فردا اعزام است . سریع ثبت نام کردم و خارج شدم تا بتوانم کارهایم را انجام دهم و مهیای رفتن شوم .

سه شنبه 25-3-61
با یک شوری از خانه خارج شدم و آمدم بسیج . دوستان آماده شده و آمده بودند از جمله ماشاالله جندقیان و احمد جندقیان .
در یکی از اتاق های بسیج جمع شدیم و آقای حاجی حسینی مسئول بسیج چند کلمه ای صحبت کرد و بعد حاج آقای شیدائیان مقداری در باره جنگ صحبت کردند .بعد از صحبت ها از اتاق که خارج شدیم و وارد محوطه شدیم شاهد منظره باشکوه آمدن پدرها و مادرها برای خداحافظی با فرزندانشان بودیم .
ساعت 7/30 صبح در میان استقبال مردم و پدر و مادرها با اتوبوس آمدیم بسیج  کاشان . آنجا برادر رحیم زاده مسئول بسیج کاشان در باره نحوه اعزام برای ما نکاتی را گفتند و از آنجا آمدیم ساختمان شهرداری تا آماده شویم برای اعزام .
شور و حال عجیبی بین رزمندگان و مردم برپا بود . رزمندگان با پدر و مادرها و با دوستان عکس یادگاری می گرفتند و با روبوسی از هم حلالیت می طلبیدند . آقای یثربی برای ما سخنرانی کرد و  ساعت 11/30 سوار اتوبوس ها شدیم و به سمت اصفهان حرکت کردیم .
در اصفهان به پادگان 15 خرداد برای تجهیز و لباس گرفتن و یک سازماندهی مقدماتی رفتیم . امشب را در اصفهان ماندیم .

http://s3.picofile.com/file/7404526876/javad1_smal.jpg

برای دیدن تصویر در سایز و کیفیتی بالاتر کلیک کنید          

http://s3.picofile.com/file/7404527204/javad2_smal.jpg

برای دیدن تصویر در سایز و کیفیتی بالاتر کلیک کنید
چهار شنبه 26-3-61
امروز را کامل در پادگان 15 خرداد بودیم . بچه ها دل تو دلشان نیست که کجا اعزام خواهند شد . به دلیل اهمیت جبهه های جنوب همه مشتاق اعزام به جنوب هستند . برای رزمندگان راحتی معنا ندارد و گرنه در این فصل سال همه باید داوطلب اعزام به غرب می بودند که بهترین آب و هوا را دارد و جنوب حالا گرمای سوزان .
خلاصه انتظار در پادگان ماندن به سر آمد و ساعت 9 شب از پادگان خارج شدیم و به طرف راه آهن اصفهان رفتیم . اولین نشانه اعزام به جنوب مشخص شد و آن رفتن به راه آهن بود و اگر قرار بود به جبهه ای دیگر برویم با قطار نمی رفتیم . سوار قطار که شدیم و اعلام شد مقصد اهواز بچه ها از خوشحالی بال در آوردند . ساعت 11:30 شب قطار از ایستگاه اصفهان حرکت کرد . عجب شب خوشی بود امشب و مخصوصا اینکه شایع شد که می رویم برای عملیات بصره . بچه ها دل به خوابیدن نمی دادند و از فردا و فرداها می گفتند و تحلیل و پیش بینی می کردند و البته تخمه و پسته هائی هم که هر کسی در ساک داشت ، به تدریج روبه پایان می رفت .

http://s3.picofile.com/file/7409835478/ramazan_smal.jpg
تعدادی از رزمندگان اعزامی شهرستان آران و بیدگل به عملیات رمضان
 - ایستاده از راست جواد صدیقیان - شهید حسین مختصی - شهید جواد معینی نژاد - نفرات جلو از راست : ابوالفضل جویبار و غلامحسین صباری فر

برای دیدن تصویر در سایز و کیفیتی بالاتر کلیک کنید
پنج شنبه 27-3-61
حرکت قطار خیلی کند و آهسته بود و با اینکه عصر شده بود ما هنوز به اهواز نرسیده بودیم ولی علت را نمی دانستیم .
ساعت حدود 10 شب بود که علائم و روستاهای اطراف نشان از نزدیکی به اهواز را می داد و بالاخر به اهواز رسیدیم .
نزدیک به 24 ساعت این سفر طول کشید  . ساک و وسائل را سریع جمع و جور کردیم و از قطار پیاده شدیم . مسئولین گفتند اتوبوس ها در راهند تا شما را به پایگاه ببرند و بعد از یکساعت اتوبوس ها آمدند و سوار شدیم  ولی  نمی دانستیم به چه تیپی خواهیم رفت ، تا اینکه وارد پایگاهی شدیم که به آن پایگاه شهید مدنی می گفتند . این پایگاه در دانشگاه اهواز به نام جندی شاپور واقع شده بود .
وقتی وارد پایگاه شدیم متوجه شدیم که این پایگاه متعلق به تیپ نجف اشرف است و انشاالله ما برای عملیات آینده با این تیپ وارد عمل خواهیم شد .


61-4-6
فعلا که در  اهواز و پایگاه شهید مدنی هستیم . این مقر در داخل دانشگاه اهواز که جندی شاپور نام دارد قرار دارد . یک ساختمان گرد و بزرگ چند طبقه  نیمه کاره سیمانی است که به ترتیب طبقات که بالا می رود از بزرگی آن هم کم می شود و شکل هرمی به خود می گیرد. نیروها در چند طبقه این ساختمان مستقر هستند . هوای شهر اهواز خیلی گرم است ولی بچه ها نه ناراضی هستند و نه معترض و خسته . هر چه سختی بیشتر می شود بچه ها هم از خود مقاومت و روحیه بهتری نشان می دهند . جمع با صفای نیروهای اعزامی روحیه بخش هستند . همه آمده اند و آماده هستند که ادامه عملیات آزادی خرمشهر را به پیش ببرند و روز و شب در انتظار وقت حمله هستند . فعلا نیروهای اعزامی از آران و بیدگل و کاشان  در گردان 5  سازماندهی شده ایم و انشاالله با همین تیپ نجف اشرف و همین گردان خواهیم رفت و راه کربلا را باز خواهیم کرد . ارشد ما آقای علی صالحی آرانی است که با ما آمده است .
بردارانی که با هم هستیم ، ابوالفضل جویبار - حسن بوته کن - حسین مختصی - جواد مرغابی - عباس رزاقیان -  جواد صدیقیان - ماشاالله جندقیان - احمد جندقیان - ناصر حاجی زاده - علی صالحی - ماشاالله خلیفه - جواد کویری - حسین دادخواه - اصغر زاهدی - غلامرضا رحیمی نسب - علی طالبی - حسین مشتعل - سید محمد یاجدی - محمد بابائی - حسین سمبکی و تعدادی دیگر

http://s3.picofile.com/file/7421020749/javad_3.jpg
تیرماه 1361 - اهواز - پایگاه شهید مدنی - تیپ نجف اشرف - تعدادی از نیروهای اعزامی شهرستان آران و بیدگل برای عملیات رمضان

آموزش و سازماندهی و دعا و نمازهای جماعت فعالیت روزانه ما در پایگاه است و اگر فرصتی هم دست داد برای هواخوری و احیانا تلفن و تلگرافی به بیدگل ، مرخصی شهری می گیریم و در اهواز گشتی می زنیم .

http://s3.picofile.com/file/7421020963/javad_4.jpg
تیرماه 1361 - اهواز رودخانه و پل کارون




61-4-14
چندروزی است که از پایگاه شهید مدنی اهواز آمده ایم به منطقه شلمچه و در خط مقدم جبهه مستقر شده ایم . هوای گرم و سنگرهای کوچک و فشرده عجب حالی می دهد . اگر یخ به خط نمی رسد بازهم خدا را شکر آبی که با تانکر می آورند نزدیک نقطه جوش است  و آماده چائی دم کردن . گرد و غبار وقتی با گرمای شرجی هوا با هم مخلوط می شوند سر و شکل بچه ها دیدن دارد . در این مواقع همه قیافه ها استتار شده و  رنگ زمین می شود . زیر پوش ها را هر چند وقت از بدن می کنیم و با چلاندن آن عرق بدنمان را مثل لباس شسته ای که از آن آب می ریزد  از آن می گیریم . برادران عراقی مان هم برای کامل شدن سور و ساتمان ، هرچی دم دستشان است ، از خمپاره 60 و گلوله مستقیم تانک و کاتیوشا ، از ما دریغ نمی کنند .
عراقی ها که تا حدودی از این منطقه احساس خطر کرده اند ، خطوط خود را دارند محکم می کنند و آب مابین خودشان و ما رها کرده اند و چون امروز آب به خاکریز ما و سنگرها رسیده قرار است امروز و فردا ما را از اینجا منتقل کنند . آخر قرار بود ما از اینجا حمله کنیم ، ولی با این آبگرفتگی دیگر ماندن ما اینجا نتیجه ای ندارد . هر لحظه ممکن است اعلام کنند که آماده رفتن از اینجا شویم ولی کجا نمی دانم .

http://s3.picofile.com/file/7427134836/javad_5.jpg
10تیر 1361 - جبهه شلمچه
ایستاده از راست تصویر : جواد صدیقیان - شهید جواد عنایتی - غلامحسین سمبکی - شهید سید محمد یاجدی
نشسته از سمت راست تصویر : شهید احمد جندقیان - ماشاالله جندقیان - محمد بابائی

سردار شهید جواد عنایتی به همراه تعدادی دیگر از نیروهای ارزشمند واحد اطلاعات عملیات لشکر 14 حضرت امام حسین علیه السلام در تاریخ 21 دی ماه 1365 و در سومین روز از عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه مورد بمباران شیمیائی ارتش عراق قرار گرفتند .
این شهید بزرگوار که بر اثر این حمله شیمیائی به شدت آسیب دیده بود از منطقه به اهواز و سپس به بیمارستان فیاض بخش تهران منتقل می گردد ولی به دلیل شدت جراحات وارده و پس از 6 روز تحمل دردناک عوارض شیمیائی در تاریخ 27-10-65 به درجه رفیع شهادت نائل می آید .
اگر از طرف خانواده محترم این شهید بزرگوار اجازه می داشتم ، تصاویر پیکر پاک این سردار بزرگ را می آوردم تا ببینیم این سرافرازان برای اعتلای دین و این آب و خاک چگونه و با چه شکلی به شهادت رسیده اند ؟ آن سردار رعنا و خوش سیما کجا و این پیکر نحیف و تاول زده کجا . درود بر غیرت و همت شان و سلام بر ایمان و پایمردی شان .
انشاالله اگر عمری باقی بود در آینده به جزئیات بیشتری از روز مجروحیت و شهادت این بزرگوار خواهم پرداخت .
دعا و شفاعت این شهید عزیز بر رهروان واقعی باد .



نمایشگاه طلایه داران غدیر

  • موزه شهدا
  • معرفی شهدای اطلاعات عملیات دفاع مقدس (شهرستان های کاشان و آران و بیدگل)
  • نمایشگاه کتاب دفاع مقدس
  • غرفه جنگ نرم

زمان:

۸۹/۸/۲۹ لغایت ۸۹/۹/۷ همزمان با هفته بسیج

مکان:

کاشان – خیابان شهید بهشتی – خیابان سپاه، جنب ورزشگاه شهدای بسیج


با سلام
در روز دوشنبه مورخه 1 آذر ماه 89 (فردا شب ) بعد از نماز مغرب و عشاء ، یادواره سرداران و شهدای اطلاعات عملیات دفاع مقدس شهرستان های کاشان و آران و بیدگل در شهر کاشان برگزار می گردد . مکان یادواره ، خیابان شهید بهشتی جنب سالن شهدای فرهنگی می باشد . سخنران یادواره سردار احمد سوداگر از مسئولین اطلاعات عملیات زمان دفاع مقدس و مسئول فعلی پژوهشگاه دفاع مقدس ، خواهند بود .
سردار شهید جواد عنایتی ،محمد مرکوبی ، امیر حلاجی ، ماشاالله باقری ،حبیب الله دانه گردی ، عبدالکریم دستفروش ، از جمله شهدای شهرستان آران و بیدگل می باشند که در واحد اطلاعات عملیات خدمت کرده اند که در این مراسم یادشان گرامی داشته خواهد شد .

حاج علی بابای سردار  ، دارای طبع و ذوق شاعرانه ای  است که فقط برخی نزدیکانش مطلع هستند . این ذوق و طبع که آمیخته با بصیرت و روحیه انقلابی ایشان است ، موجب سرودن اشعاری زنده و جهت دار می شود . در جلسه ای که در خدمت ایشان بودیم ، ضمن اشاره به جریانات فتنه سال گذشته در کشور به سرودن اشعاری در همین زمینه پرداخت که در این پست یکی از آنها را تقدیم  شما می کنیم .

دانلود و یا پخش توضیحات و اشعار حاج علی عنایتی
انقلاب که پیروز شد صحنه ی کشور مملو از گروهها و جریانات ی با گرایش های مختلف بود .از گروههای اسلامی گرفته تا چپ مارکسیستی و لنینیستی و مائوئیستی و مجاهدین و پیکار و چریک های فدائی و .
اما در این میان گروههای چپ خصوصا سازمان مجاهدین خلق که از قبل برنامه ریزی کرده بودند ، به صوررتی بسیار گسترده به تبلیغ و نفوذ و کادرگیری پرداختند .در واقع به نوعی آنها خود را آماده تصرف و مصادره انقلاب کرده بودند و این فعالیت و گسترش حوزه نفوذ ، مقدمه برنامه های آتی آنها بود .
آنها آنقدر خود را آماده چنین حجم وسیعی از فعالیت کرده بودند که حتی در آران و بیدگل ما هم به شدت در حال گسترش بودند . تا جائی که اولین فرمانده انتظامات شهر بعد از تصرف پاسگاه ژاندارمری توسط انقلابیون ، از اعضای این سازمان بود .
تشکیل کلاسهای توجیهی و عقیدتی ، پخش پوستر و نشریه ، سازماندهی گروههای چند نفره با تجهیزاتی مثل موتور ، کیسه خواب ، چادر اردوئی ، راه اندازی اردوهای کوهنوردی و بسیاری از امور دیگر از فعالیت های این سازمان در شهر ما بود .
بسیاری از جوانان انقلابی شهر که تا دیروز با پلاکاردها و تصاویر امام خمینی و شعارهای اسلامی در تظاهرات بر علیه رژیم پهلوی شرکت می کردند ، حالا با شعارهای انقلابی تند و التقاطی و توجیهات دروغین مسئولین این سازمان مواجه  بودند و برخی نیز در دام ی آنها گرفتار آمدند و ادامه این جریان نشان دهنده آینده بسیار خطرناک صحنه ی بود  .
از مکان هائی که به شدت محل تاخت و تاز و فعالیت های تبلیغی این جماعت بود ، دبیرستان شهیدان عبداللهی بود که  در سطح وسیعی به تبلیغ و جذب نیرو و کادرگیری پرداخته بودند .
سال تحصیلی 59-58 جواد وارد مقطع دبیرستان می شود و این سال و سال بعد اوج فعالیت های هوداران و سمپات های سازمان مجاهدین خلق در دبیرستان شهیدان عبداللی است .


کارت تحصیلی سردار شهید جواد عنایتی



سردار شهید جواد عنایتی در تظاهرات دوران انقلاب مردم آران و بیدگل - روبروی امامزاده هادی بیدگل



سردار شهید جواد عنایتی در تظاهرات دوران انقلاب - شهید علیرضا جندقیان بلندگو به دست - کوچه های بیدگل

جواد علیرغم سال اولی بودن در مدرسه و سن پائین (15 سال) به همراه تعدادی دیگر از دوستان از جمله شهید بزرگوار علی غیرتی به سرعت به فکر مقابله با جریان های انحرافی در دبیرستان افتادند .

به گفته دوستان جواد ، با اینکه سن جواد از برخی دوستان همفکر و همراه خود کمتر بود ولی نوعی نبوغ ذاتی مدیریت گروه در او وجود داشت . بصیرت و روشن بینی جواد به همراه جسارت  و غیرت انقلابی قابل تحسین او ، پشت گرمی و روحیه خاصی به جمع کوچک دوستان می داد . جواد و دوستانش با چند برخورد اولیه با جریان التقاطی که چون خوره در بین دانش آموزان افتاده بود ، متوجه شدند که آنها می خواهند با تکنیک سفسطه و مغالطه ، جوانان پاک را به بیراهه بکشانند و اهل بحث و گفتگوی منطقی نیستند و از این روی باید در صدد برهم زدن برنامه ها و تجمعات آنها برآیند ، تا تجمعی که به فکر منحرف کردن جوانان از راه صحیح انقلاب هستند ، اصلا تشکیل نشود .
کندن پوسترهای رجوی ملعون از دیوار ، به هم ریختن بساط نشریات و کتاب منافقین ، درگیر شدن در تجمعاتی که منافقین ترتیب می دادند ، از جمله کارهائی بود که انجامش در آن مقطع از دست آنها بر می آمد .یعنی آنها باید لانه این خفاشان را خراب می کردند .
اهمیت این کار بیشتر در این بود که اکثرا این دل به دریا زدن ها و با نفراتی بیشتر و بزرگتر از خود درگیر شدن ها را جواد و شهید غیرتی به تنهائی انجام می دادند و هر کسی از ترس و خوف افراد مجاهدین تن به این کارها نمی داد .همین فعالیت ها منجر به کم شدن و حتی بی رنگ شدن بسیاری از فعالیت های علنی و تبلیغاتی گروههای معاند گردید .
اخبار این وقایع و فعالیت های جواد در دبیرستان و مقابله اش با مجاهدین خلق به گوش پدر که می رسید ، حاج علی را نگران درس و مشق و سلامتی جواد می گرد .
یک روز که بعد از یک درگیری شدید با هوادارن مجاهدین ، جواد به خانه می آید ، مورد اعتراض پدر قرار می گیرد .
پدر به جواد می گوید :
این فعالیت ها علاوه بر این که تو را از درس و مشق عقب می اندازد ، خطرات جانی هم برایت دارد . آخر وقتی تنها وارد جمع چند نفره آنها که همه از تو بزرگتر هستند می شوی و با آنها درگیر می شوی فکر نمی کنی تو را لت و پار کنند .
و جواد اینگونه جواد پدر را می دهد :
بابای خوبم اگر ترس از کتک خوردن و کشته شدن بود که مردم اصلا انقلاب نمی کردند .الان هم این کار و مقابله با گروههای انحرافی که می خواهند خود را پرچمدار انقلاب نشان دهند و فکر بچه ها را خراب کرده اند از درس خواندن و هر کار دیگری واجبتر است و بعدش من تنها نیستم ، علی (غیرتی) هم هست .
و با همین جملات پدر را از نگرانی خود خارج می سازد هر چند که حاجی هنوز نگران سلامتی اوست . همین نگرانی که تا زمان شهادت جواد با او بود و او هر لحظه آماده خبر صدمه دیدن جواد بود تا سریع  به بالینش بشتابد و برای معالجه اش هر کاری از دستش بر می آید انجام دهد . آخر جواد برای او همه چیز بود و جواد لیاقت همه کاری را داشت .
فعالیت های انقلابی جواد و دوستانش بسیاری را جذب خود کرد . شجاعت ، بصیرت و اخلاق خوش ، جاذبه خاصی برای جواد به وجود آورده بود که بسیاری را از افتادن به دام شیطنت های گروههای ی معاند نجات داد .
بعد از فروکش کردن فعالیت های ی و تبلیغی علنی  سازمان منافقین در ماههای ابتدائی سال 60 در شهر آران و بیدگل و به دلیل اینکه چند ماهی از شروع جنگ می گذشت ، جواد کم کم به دنبال فرصتی می گشت تا خود را به جبهه های حق علیه باطل برساند .


نفر اول ایستاده از راست سردار شهید جواد عنایتی - بازگشت از اولین ماموریت جبهه سال 60- به همراه تعدادی از دوستان و همکلاسی ها و یکی از دبیران مربوطه در حیاط دبیرستان شهیدان عبداللهی


از راست شهیدان افتادگان - صلاحی پور - عنایتی در سفر زیارتی به مشهد الرضا علیه السلام

اگر انشاالله توفیق و عمری برای ادامه تحقیقات داشته باشیم ، از این به بعد به مرحله اصلی زندگی این سردار پر افتخار و شجاع سپاه اسلام یعنی زندگی نظامی او خواهیم پرداخت . انشاالله

آخرین جستجو ها

شابلون خالکوبی تاتو موقت شیمر شب نما طراحی با حنا بدن 2020 مرجع فارسی بازی RUST sonpinecfudd letzpincterpve beilbumorre silduatiko آموزش آدامز ریل ymiltratid Universe of words soundcapathyl