انقلاب که پیروز شد صحنه ی کشور مملو از گروهها و جریانات ی با گرایش های مختلف بود .از گروههای اسلامی گرفته تا چپ مارکسیستی و لنینیستی و مائوئیستی و مجاهدین و پیکار و چریک های فدائی و .
اما در این میان گروههای چپ خصوصا سازمان مجاهدین خلق که از قبل برنامه ریزی کرده بودند ، به صوررتی بسیار گسترده به تبلیغ و نفوذ و کادرگیری پرداختند .در واقع به نوعی آنها خود را آماده تصرف و مصادره انقلاب کرده بودند و این فعالیت و گسترش حوزه نفوذ ، مقدمه برنامه های آتی آنها بود .
آنها آنقدر خود را آماده چنین حجم وسیعی از فعالیت کرده بودند که حتی در آران و بیدگل ما هم به شدت در حال گسترش بودند . تا جائی که اولین فرمانده انتظامات شهر بعد از تصرف پاسگاه ژاندارمری توسط انقلابیون ، از اعضای این سازمان بود .
تشکیل کلاسهای توجیهی و عقیدتی ، پخش پوستر و نشریه ، سازماندهی گروههای چند نفره با تجهیزاتی مثل موتور ، کیسه خواب ، چادر اردوئی ، راه اندازی اردوهای کوهنوردی و بسیاری از امور دیگر از فعالیت های این سازمان در شهر ما بود .
بسیاری از جوانان انقلابی شهر که تا دیروز با پلاکاردها و تصاویر امام خمینی و شعارهای اسلامی در تظاهرات بر علیه رژیم پهلوی شرکت می کردند ، حالا با شعارهای انقلابی تند و التقاطی و توجیهات دروغین مسئولین این سازمان مواجه بودند و برخی نیز در دام ی آنها گرفتار آمدند و ادامه این جریان نشان دهنده آینده بسیار خطرناک صحنه ی بود .
از مکان هائی که به شدت محل تاخت و تاز و فعالیت های تبلیغی این جماعت بود ، دبیرستان شهیدان عبداللهی بود که در سطح وسیعی به تبلیغ و جذب نیرو و کادرگیری پرداخته بودند .
سال تحصیلی 59-58 جواد وارد مقطع دبیرستان می شود و این سال و سال بعد اوج فعالیت های هوداران و سمپات های سازمان مجاهدین خلق در دبیرستان شهیدان عبداللی است .
جواد علیرغم سال اولی بودن در مدرسه و سن پائین (15 سال) به همراه تعدادی دیگر از دوستان از جمله شهید بزرگوار علی غیرتی به سرعت به فکر مقابله با جریان های انحرافی در دبیرستان افتادند .
به گفته دوستان جواد ، با اینکه سن جواد از برخی دوستان همفکر و همراه خود کمتر بود ولی نوعی نبوغ ذاتی مدیریت گروه در او وجود داشت . بصیرت و روشن بینی جواد به همراه جسارت و غیرت انقلابی قابل تحسین او ، پشت گرمی و روحیه خاصی به جمع کوچک دوستان می داد . جواد و دوستانش با چند برخورد اولیه با جریان التقاطی که چون خوره در بین دانش آموزان افتاده بود ، متوجه شدند که آنها می خواهند با تکنیک سفسطه و مغالطه ، جوانان پاک را به بیراهه بکشانند و اهل بحث و گفتگوی منطقی نیستند و از این روی باید در صدد برهم زدن برنامه ها و تجمعات آنها برآیند ، تا تجمعی که به فکر منحرف کردن جوانان از راه صحیح انقلاب هستند ، اصلا تشکیل نشود .
کندن پوسترهای رجوی ملعون از دیوار ، به هم ریختن بساط نشریات و کتاب منافقین ، درگیر شدن در تجمعاتی که منافقین ترتیب می دادند ، از جمله کارهائی بود که انجامش در آن مقطع از دست آنها بر می آمد .یعنی آنها باید لانه این خفاشان را خراب می کردند .
اهمیت این کار بیشتر در این بود که اکثرا این دل به دریا زدن ها و با نفراتی بیشتر و بزرگتر از خود درگیر شدن ها را جواد و شهید غیرتی به تنهائی انجام می دادند و هر کسی از ترس و خوف افراد مجاهدین تن به این کارها نمی داد .همین فعالیت ها منجر به کم شدن و حتی بی رنگ شدن بسیاری از فعالیت های علنی و تبلیغاتی گروههای معاند گردید .
اخبار این وقایع و فعالیت های جواد در دبیرستان و مقابله اش با مجاهدین خلق به گوش پدر که می رسید ، حاج علی را نگران درس و مشق و سلامتی جواد می گرد .
یک روز که بعد از یک درگیری شدید با هوادارن مجاهدین ، جواد به خانه می آید ، مورد اعتراض پدر قرار می گیرد .
پدر به جواد می گوید :
این فعالیت ها علاوه بر این که تو را از درس و مشق عقب می اندازد ، خطرات جانی هم برایت دارد . آخر وقتی تنها وارد جمع چند نفره آنها که همه از تو بزرگتر هستند می شوی و با آنها درگیر می شوی فکر نمی کنی تو را لت و پار کنند .
و جواد اینگونه جواد پدر را می دهد :
بابای خوبم اگر ترس از کتک خوردن و کشته شدن بود که مردم اصلا انقلاب نمی کردند .الان هم این کار و مقابله با گروههای انحرافی که می خواهند خود را پرچمدار انقلاب نشان دهند و فکر بچه ها را خراب کرده اند از درس خواندن و هر کار دیگری واجبتر است و بعدش من تنها نیستم ، علی (غیرتی) هم هست .
و با همین جملات پدر را از نگرانی خود خارج می سازد هر چند که حاجی هنوز نگران سلامتی اوست . همین نگرانی که تا زمان شهادت جواد با او بود و او هر لحظه آماده خبر صدمه دیدن جواد بود تا سریع به بالینش بشتابد و برای معالجه اش هر کاری از دستش بر می آید انجام دهد . آخر جواد برای او همه چیز بود و جواد لیاقت همه کاری را داشت .
فعالیت های انقلابی جواد و دوستانش بسیاری را جذب خود کرد . شجاعت ، بصیرت و اخلاق خوش ، جاذبه خاصی برای جواد به وجود آورده بود که بسیاری را از افتادن به دام شیطنت های گروههای ی معاند نجات داد .
بعد از فروکش کردن فعالیت های ی و تبلیغی علنی سازمان منافقین در ماههای ابتدائی سال 60 در شهر آران و بیدگل و به دلیل اینکه چند ماهی از شروع جنگ می گذشت ، جواد کم کم به دنبال فرصتی می گشت تا خود را به جبهه های حق علیه باطل برساند .
اما در این میان گروههای چپ خصوصا سازمان مجاهدین خلق که از قبل برنامه ریزی کرده بودند ، به صوررتی بسیار گسترده به تبلیغ و نفوذ و کادرگیری پرداختند .در واقع به نوعی آنها خود را آماده تصرف و مصادره انقلاب کرده بودند و این فعالیت و گسترش حوزه نفوذ ، مقدمه برنامه های آتی آنها بود .
آنها آنقدر خود را آماده چنین حجم وسیعی از فعالیت کرده بودند که حتی در آران و بیدگل ما هم به شدت در حال گسترش بودند . تا جائی که اولین فرمانده انتظامات شهر بعد از تصرف پاسگاه ژاندارمری توسط انقلابیون ، از اعضای این سازمان بود .
تشکیل کلاسهای توجیهی و عقیدتی ، پخش پوستر و نشریه ، سازماندهی گروههای چند نفره با تجهیزاتی مثل موتور ، کیسه خواب ، چادر اردوئی ، راه اندازی اردوهای کوهنوردی و بسیاری از امور دیگر از فعالیت های این سازمان در شهر ما بود .
بسیاری از جوانان انقلابی شهر که تا دیروز با پلاکاردها و تصاویر امام خمینی و شعارهای اسلامی در تظاهرات بر علیه رژیم پهلوی شرکت می کردند ، حالا با شعارهای انقلابی تند و التقاطی و توجیهات دروغین مسئولین این سازمان مواجه بودند و برخی نیز در دام ی آنها گرفتار آمدند و ادامه این جریان نشان دهنده آینده بسیار خطرناک صحنه ی بود .
از مکان هائی که به شدت محل تاخت و تاز و فعالیت های تبلیغی این جماعت بود ، دبیرستان شهیدان عبداللهی بود که در سطح وسیعی به تبلیغ و جذب نیرو و کادرگیری پرداخته بودند .
سال تحصیلی 59-58 جواد وارد مقطع دبیرستان می شود و این سال و سال بعد اوج فعالیت های هوداران و سمپات های سازمان مجاهدین خلق در دبیرستان شهیدان عبداللی است .
کارت تحصیلی سردار شهید جواد عنایتی
سردار شهید جواد عنایتی در تظاهرات دوران انقلاب مردم آران و بیدگل - روبروی امامزاده هادی بیدگل
سردار شهید جواد عنایتی در تظاهرات دوران انقلاب - شهید علیرضا جندقیان بلندگو به دست - کوچه های بیدگل
جواد علیرغم سال اولی بودن در مدرسه و سن پائین (15 سال) به همراه تعدادی دیگر از دوستان از جمله شهید بزرگوار علی غیرتی به سرعت به فکر مقابله با جریان های انحرافی در دبیرستان افتادند .
به گفته دوستان جواد ، با اینکه سن جواد از برخی دوستان همفکر و همراه خود کمتر بود ولی نوعی نبوغ ذاتی مدیریت گروه در او وجود داشت . بصیرت و روشن بینی جواد به همراه جسارت و غیرت انقلابی قابل تحسین او ، پشت گرمی و روحیه خاصی به جمع کوچک دوستان می داد . جواد و دوستانش با چند برخورد اولیه با جریان التقاطی که چون خوره در بین دانش آموزان افتاده بود ، متوجه شدند که آنها می خواهند با تکنیک سفسطه و مغالطه ، جوانان پاک را به بیراهه بکشانند و اهل بحث و گفتگوی منطقی نیستند و از این روی باید در صدد برهم زدن برنامه ها و تجمعات آنها برآیند ، تا تجمعی که به فکر منحرف کردن جوانان از راه صحیح انقلاب هستند ، اصلا تشکیل نشود .
کندن پوسترهای رجوی ملعون از دیوار ، به هم ریختن بساط نشریات و کتاب منافقین ، درگیر شدن در تجمعاتی که منافقین ترتیب می دادند ، از جمله کارهائی بود که انجامش در آن مقطع از دست آنها بر می آمد .یعنی آنها باید لانه این خفاشان را خراب می کردند .
اهمیت این کار بیشتر در این بود که اکثرا این دل به دریا زدن ها و با نفراتی بیشتر و بزرگتر از خود درگیر شدن ها را جواد و شهید غیرتی به تنهائی انجام می دادند و هر کسی از ترس و خوف افراد مجاهدین تن به این کارها نمی داد .همین فعالیت ها منجر به کم شدن و حتی بی رنگ شدن بسیاری از فعالیت های علنی و تبلیغاتی گروههای معاند گردید .
اخبار این وقایع و فعالیت های جواد در دبیرستان و مقابله اش با مجاهدین خلق به گوش پدر که می رسید ، حاج علی را نگران درس و مشق و سلامتی جواد می گرد .
یک روز که بعد از یک درگیری شدید با هوادارن مجاهدین ، جواد به خانه می آید ، مورد اعتراض پدر قرار می گیرد .
پدر به جواد می گوید :
این فعالیت ها علاوه بر این که تو را از درس و مشق عقب می اندازد ، خطرات جانی هم برایت دارد . آخر وقتی تنها وارد جمع چند نفره آنها که همه از تو بزرگتر هستند می شوی و با آنها درگیر می شوی فکر نمی کنی تو را لت و پار کنند .
و جواد اینگونه جواد پدر را می دهد :
بابای خوبم اگر ترس از کتک خوردن و کشته شدن بود که مردم اصلا انقلاب نمی کردند .الان هم این کار و مقابله با گروههای انحرافی که می خواهند خود را پرچمدار انقلاب نشان دهند و فکر بچه ها را خراب کرده اند از درس خواندن و هر کار دیگری واجبتر است و بعدش من تنها نیستم ، علی (غیرتی) هم هست .
و با همین جملات پدر را از نگرانی خود خارج می سازد هر چند که حاجی هنوز نگران سلامتی اوست . همین نگرانی که تا زمان شهادت جواد با او بود و او هر لحظه آماده خبر صدمه دیدن جواد بود تا سریع به بالینش بشتابد و برای معالجه اش هر کاری از دستش بر می آید انجام دهد . آخر جواد برای او همه چیز بود و جواد لیاقت همه کاری را داشت .
فعالیت های انقلابی جواد و دوستانش بسیاری را جذب خود کرد . شجاعت ، بصیرت و اخلاق خوش ، جاذبه خاصی برای جواد به وجود آورده بود که بسیاری را از افتادن به دام شیطنت های گروههای ی معاند نجات داد .
بعد از فروکش کردن فعالیت های ی و تبلیغی علنی سازمان منافقین در ماههای ابتدائی سال 60 در شهر آران و بیدگل و به دلیل اینکه چند ماهی از شروع جنگ می گذشت ، جواد کم کم به دنبال فرصتی می گشت تا خود را به جبهه های حق علیه باطل برساند .
نفر اول ایستاده از راست سردار شهید جواد عنایتی - بازگشت از اولین ماموریت جبهه سال 60- به همراه تعدادی از دوستان و همکلاسی ها و یکی از دبیران مربوطه در حیاط دبیرستان شهیدان عبداللهی
از راست شهیدان افتادگان - صلاحی پور - عنایتی در سفر زیارتی به مشهد الرضا علیه السلام
اگر انشاالله توفیق و عمری برای ادامه تحقیقات داشته باشیم ، از این به بعد به مرحله اصلی زندگی این سردار پر افتخار و شجاع سپاه اسلام یعنی زندگی نظامی او خواهیم پرداخت . انشااللهپیام تسلیت رهبر انقلاب در پی شهادت سردار شهید سپهبد قاسم سلیمانی و شهدای همراه او
، ,جواد ,های ,فعالیت ,شهید ,انقلاب ,فعالیت های ,شهید جواد ,خود را ,بود که ,این سازمان ,تظاهرات دوران انقلاب
درباره این سایت